خیلی که زیبا باشی ، خیلی که متفاوت باشی ، خیلی که تک باشی ، یا خشکت میکنند یا قیچی بر ساقه ات میزنند یا درون قفست می اندازند یا آنقدر از رویت کپی میکنند تا شوی گوشه ای ازین دریای مدفوع ، راهی نداری ، تنها راهت اینست که سر روی زیبایت را با مدفوع آراسته کنی که مبادا شناسایی شوی
بی خوابی های یک جغد بیمار
https://www.facebook.com/joghd.bimar
۱۳۹۲ دی ۲۰, جمعه
۱۳۹۲ آذر ۲۶, سهشنبه
48- ایستگاه
تو ایستگاه منتظر قطار بودم مثل خیلیای
دیگه که کنارم و پشت سرم و جلوم واستاده بودن ، از همه جور مدلی عادم دوروبرم بود از
هر نژادی ، بزرگ کوچیک ، قوی ضعیف ، مرد زن ، پیر جوون ، همه مدل ، ملوم بود که
بعضیا خیلی وخته منتظرن ، شاید سالها ، بعضیام تازه رسیدن ، همه منتظر 1 قطار ،
فقط 1 قطار ، ساعتی وجود نداشت فقط همه ایمان داشتند که میاد همین تحمل انتظار رو براشون
راحتتر میکرد ، هیچکس حرف نمیزد و همه مثل مجسمه فقط به ریل خیره شده بودند ، ثانیه
ها ، دقیقه ها ، ... ، سالها ، کم کم یه لرزش صعودی پاهای کرخت همه رو به وجد آورد
، با یه صدای ناهنجار گردن همه کمی بالا اومد ، خاک پشت پلک ها مثل خاکستر سیگار
پایین ریخت و بعد تحمل و عادت به نور خورشید بی غیرت دائمی مردمک چشم همه خیره شده
بود به انتهای ریل و سمتی که حدس میزدند قطار ازون ور میاد ، همه بیقرار بودند ، نه
از شادی ، نه از فشار انتظار ، نه از هیچ حس دیگه ای ، فقط بیقراری بود و خیرگی ، ظاهر
شد ، یه هیولای مکانیکی ، قوی ، محکم و غیر قابل رسوخ ، از
حالت رسیدنش ملوم بود قرار نیست وایسته ولی
از حالت جمعیتم ملوم بود که این تنها امیدشونه...
سکوی ایستگاه خالی بود ، باد با بوی تعفن و پوسیدگی رد میشد ، روی ریل
اما پر بود از جسد ، جسدای تکه تکه ، جسدای خوشحال از رسیدن به مقصد ، صورتهای له
شده با افتخار ، جسدهای ممنون از قطار ، چن تا کلاغ ناظر ، چن تا کلاغ خوش خبر
۱۳۹۲ تیر ۱۳, پنجشنبه
47- :)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
مهم شیفت دیلیت یه دنیا و یه عمر عکس و خاطرس که با هر بار پلک زدنت مرور میشه ، مهم حذف ترس از پلک زدنه ، مهم جرات خوابیدنه ، بدون واسطه ، بدون وسیله ، مهم نقد این پلی لیست تکراریه ، مهم سهم منه از من ، مهم تونستن مقاومت کردن یه مورچست در برابر سیل ، مهم لبنخد زدن به زخماییه که همیشه بودن ، سر باز و چرکی و دردناک ، مهم هضم کردن عصا های قورت دادست ، مهم رسواییه خودته در برابر خودت ، مهم حس سبکیه از اقراره ، مهم یه مغز ورم کردست که میخواد بپاشه ، که میخواد بلغزه ، که میخواد نفس بکشه ، مهم تویی که همیشه بودی ولی نامرئی ، مهم تویی و من برای تو همیشه نامرئی ، مهم تَخمیم شدت برخوده تو با اوج سرعت به موزاییک ، مهم لبخنداییه که مزه لجن میده ، مهم درداییه که لذت میده ، مهم عشق دور کنندست و نفرت نزدیک کننده ، مهم خیره نگاه کردن یه گاو از پا آویزون توکشتارگاه به چشاته ، مهم فاصله بین چشم خیره ی زنده تا چشم خیره مردست ، مهم دوش خونه ، مهم شوخیای گریه داره ، مهم خداییه که نیست و نیستی که خداست ، مهم لبنخد مردیه که داره بدن بی سر خودش رو تماشا میکنه ، مهم سور اسرافیلیه که روزی صد بار از هدفونت نواخته میشه ، مهم یه کرگدن متنفر از شاخشه ، مهم نگاه معصوم یه جلاده ، مهم شوق دیدن ازرائیله ، مهم غم بی وفاییه ازرائیله ، مهم شادی از تجربه حس بی وزنی با تن خونیه ، مهم راه رفتن مرد مردست ، مهم رستگاری یه تمساحه ، مهم آرامش بعد از ارگاسمه .........
ساده و کوتاه نیست ، طولانی و دردناکه ، حسش با همه وجودت ، طولانیو دردناک
مهم نیست ، خوبی ؟
۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه
46- شاید عاشقی
خیره تو دود سیگار ، تو هوای ساکن ، رقص دود ، پیچ و تابش ، خوشحالیش از آزادی ، آزادی از حصر کاغذ ،خوشحالیش از جذب نگاهت ، خوشحالیت از بردن اون لحظه ، امید به عرش رفتن دست تو دستش ، سنگینیت ، پایین موندنت ، دوری ، محو شدنش با همون هوای ساکنی که متولدش کرده بود ، ریختن خاکستر سیگارت رو دست ، شوک فهمیدن پایان ، ...
سیگار بعدی
۱۳۹۱ بهمن ۳۰, دوشنبه
45- فستیوال رقص چوب های دو سر گوهی
پّری ، در آستانه ترکیدن ، پر از نفرت ، نفرتی که کل وجودمتو تلخ کرده ، پر از بغضی ، بغضی که قطره قطره از خورد شدن معصومیتت به وجود اومده ، پر از تاریکی ، تاریکی بعد از آب شدنت ، بعد از تموم شدنت ، پری از تلخ ترین تنهاییایی که هر ثانیش جمع تموم غروب جمعه های عمرته ، پر از کس خنده هایی که نزدی به هر روز بدتر از دیروزت ، پر از خستگی ، پر از میلیون تا اتفاق جدیدی که تو باطن یه چیزن ، پر از تکرار ، تکرار ، تکرار و تکرار و .............................
یه مخزن فولادیه لعنتی به ضخامت همه عمرت ، بزرگترین ترست میشه نترکیدنش ،،،،،، نه ترکیدنش ، اصلا هر دو
درد دائمیه گلو از بغض ، خستگی عضلات صورت از جلوگیری ، تمرکز روی فرش قالی برای نشنیدن ، التماس تنبیه دست چپ و راست به هم برای نلرزیدن ، نوازش کل این سد چوبی پوسیده قدیمی برای تحمل بار مجموع بلایای طبیعی
ته ته ته ته آرزوت بشه یه متلاشی شدن آروم و بی صدا ، ته ته ته ته آرزوت بشه دیدن آخر تکراری ترین فیلم تاریخ با زمزمه این شعر تکراری :
مگر خواب اجل شیرین کند افسانه مارا .... و THE END
یه مخزن فولادیه لعنتی به ضخامت همه عمرت ، بزرگترین ترست میشه نترکیدنش ،،،،،، نه ترکیدنش ، اصلا هر دو
درد دائمیه گلو از بغض ، خستگی عضلات صورت از جلوگیری ، تمرکز روی فرش قالی برای نشنیدن ، التماس تنبیه دست چپ و راست به هم برای نلرزیدن ، نوازش کل این سد چوبی پوسیده قدیمی برای تحمل بار مجموع بلایای طبیعی
ته ته ته ته آرزوت بشه یه متلاشی شدن آروم و بی صدا ، ته ته ته ته آرزوت بشه دیدن آخر تکراری ترین فیلم تاریخ با زمزمه این شعر تکراری :
مگر خواب اجل شیرین کند افسانه مارا .... و THE END
۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه
43- نیستیه نیست نشده
خدا با آن همه ابهتش مرد ، خورشید با همه توانش خاموش شد ، همه چیز با همه چیزش تجزیه شد ، همه چیز نیست شد ، ولی تو ابدی هستی ، همه چیزت هم برود حتی یاد و خاطرت ، خواه ناخواه میمانی ، لا به لای چرخش الکترون و سکون پروتون ، لای جست و خیز هر فوتون و کوانتوم ، بین انزال دو هیدروژن هلیوم شده ،،، زنده ای ، هستی ، حتی اگر خدا نباشد تو لای به لای نیستی هم هستی
۱۳۹۱ آذر ۷, سهشنبه
42- حس تکراری لعنتی
میاد ، نمیشه جلوشو گرفت ، همیشه میاد ، شبیه دندون دردی که فقط سر وقت خاص اوج میگیره ، طولانی تر ، تو یه برحه طولانی تر ، دردناک تر ، خورنده تر ، سوزناک تر ، I`m Legend رو یادتونه ، شدم شبیه اون ، هر روز آزمایش یه راه تازه واسه نترسیدن ، واسه آرامش ، هر راهی هر آزمایشی خشونت بیشتری میاره ، درد بیشتر ، سوزش بیشتر ، دست و پا زدن تو یه مرداب واسه بالا اومدن و پایین رفتن بیشتر ، ترس از زنده موندن طولانی تو همچین محیطی گاهی از خود محیط دردناک تر میشه ، همه آزمایشا ، همه راه ها شاید فقط داره آرومم میکنه که زنده موندنم کوتاه تر میشه ، امیدوارم ، به تنها چیزی که امیدوارم اینه که تکرار بیشتر رفتن این راه های رفته و نرفته نزدیک ترم میکنه ، امیدوارم ، فقط امیدوارم
اشتراک در:
پستها (Atom)