۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

42- حس تکراری لعنتی

میاد ، نمیشه جلوشو گرفت ، همیشه میاد ، شبیه دندون دردی که فقط سر وقت خاص اوج میگیره ، طولانی تر ، تو یه برحه طولانی تر ، دردناک تر ، خورنده تر ، سوزناک تر ، I`m Legend رو یادتونه ، شدم شبیه اون ، هر روز آزمایش یه راه تازه واسه نترسیدن ، واسه آرامش ، هر راهی هر آزمایشی خشونت بیشتری میاره ، درد بیشتر ، سوزش بیشتر ، دست و پا زدن تو یه مرداب واسه بالا اومدن و پایین رفتن بیشتر ، ترس از زنده موندن طولانی تو همچین محیطی گاهی از خود محیط دردناک تر میشه ، همه آزمایشا ، همه راه ها شاید فقط داره آرومم میکنه که زنده موندنم کوتاه تر میشه ، امیدوارم ، به تنها چیزی که امیدوارم اینه که تکرار بیشتر رفتن این راه های رفته و نرفته نزدیک ترم میکنه ، امیدوارم ، فقط امیدوارم 

۱ نظر: