۱۳۹۱ شهریور ۱۷, جمعه

27- مسکنای روح


بعضی وختا اگه بعضی حرفا گفته نشن به یه کرمای مغزی تبدیل میشن ، این کرما اگه فریاد نشن به خشونت تبدیل میشن ، این خشونت اگه تخلیه نشه به بغض تبدیل میشه ، بغض بی ناموس اگه نشکنه به هیچی تبدیل نمیشه ، فقط میگاد و بزرگتر میشه ، اینقدر بزرگ که دیگه کل وجودت میشه یه بغض ، یه بغض متحرک که مث یه تیکه صخره کلفت رها شده تو دامنهداره قل میخوره و سقوط میکنه ، به انتقام خشم و فریاد خالی نشده سر راهش هر چی باشه رو میگاد ، اینجور موقه هاس که عادم یکیو میخواد که از صخره محکم تر باشه ، که هر چی گفت هر چی زد هر چی عر کشید با صبوری نگاش کنه بزاره آب بشه ، بزاره ابر بشه بباره خالی بشه ، بعضیا ظاهر کوچیکی دارن ، ساده ان ، به چشم نمیان ولی یه دیوار فولادین ، کوهن ، اصن دینامیتن ، اینان که دلیل میشن واسه ادامه ، اینان که بود و نبودشون خیلی فرق میکنه

اینا مسکنای روحن

۱ نظر: