۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

11- همه چیز اینجا شروع شد

با یک نگاه چرنده ، تستسترونه ، زیر نافه ...

باید شناخت ، سبک سنگین کرد ، دید ، شنید ، گفت ، بوئید ، چشید همه جوانب را ، عادتم بوده از سخت ترین راه ممکنه رفتن ، عادتم همانا و نایافتن همانا ، غمگین شدن همانا ، خطا کردن ...

عامی بگم ، کسی که خیلی مواظبه دستش هرز نره یه جایی فجیح آسفالت میشه ، عاشق نبودن و عاشقی کردن سنگینه ، به خصوص وقتی که طوری فیلم عاشقی رو میای که تک تکه عشاق به نام جلوت زانو میزنن ، فیلم اومدنم رو پای لقمه بد نزار ، کسی که عاشق نباشه مریضه ، بیماره ... حسرت ساده ترین چیزا رو خوردن خیلی سنگینه ، اینو از یه یتیم ، از یه بیوه ، از یه معلول بپرسید

 حسرت ثانیه ای تجربه این حسو خوردم ، برچسب ناقص بودن به خودم چسبوندم ولی بازم طبق عادت ادامه دادم ، ادامه میدم ، شاید ، یه روزی ، یه ثانیه ای ....


این پست در جواب به خودم بود :https://www.facebook.com/joghd.bimar/posts/343634172384346

۱ نظر: