۱۳۹۱ مرداد ۱۴, شنبه

1- 2 * 4 متر عشقبازی

افتاده بودم کف اتاق ، داغ ، گیج ، دهنم ترش بود ، چشام به حالت لذت بخشی میچرخید ، بازیشون گرفته بود به حالت قهرمانای داستان تمرکز کردم ، کجام ؟ چن ساعت ؟ آروم بدن کرخت و بی حسمو منقبض کردم ، انگار یه ساله زیر بتون مدفون بوده ، همچنان حس قهرمانای داستانو داشتم خودمو کشیدم بالا ، در کمال ابهت چهار دستو پا شده بودم یه حرکت دیگه و تکیه دادم به دیوار ، تاریک بود ، خوشبختانه کلید لامپ اتاق نزدیک بود و رو

۴ نظر: