کودکتر که بودم تصورم از سن حال حاضر خودم خیلی متفاوت تر بود ، قوی تر ، تواناتر ، راسخ تر و و و و ... ، تصور میکردم اون موقه پیروز بشم .
روزا گذشت و نزدیکتر شدم به اینجا ، سراب نبود ، واقعی بود ، به همه چیزایی که تصور میکردم رسیدم ولی ، ولی فرقش این بود که کوچکتر که بودم کوچکتر میدیدم ، راحتتر رد میشدم ، ضعیف تر میدیدم و امیدوار بودم ، شکست استوارتر میکنه اما نه همیشه ، نه دائم
دیگه ضربات بهم تاثیری ندارن ، منم دیگه استواری سابق رو ندارم ، استواری کودکیم رو ، کودکیه کریستالی امیدوار
:) بگذریم
روزا گذشت و نزدیکتر شدم به اینجا ، سراب نبود ، واقعی بود ، به همه چیزایی که تصور میکردم رسیدم ولی ، ولی فرقش این بود که کوچکتر که بودم کوچکتر میدیدم ، راحتتر رد میشدم ، ضعیف تر میدیدم و امیدوار بودم ، شکست استوارتر میکنه اما نه همیشه ، نه دائم
دیگه ضربات بهم تاثیری ندارن ، منم دیگه استواری سابق رو ندارم ، استواری کودکیم رو ، کودکیه کریستالی امیدوار
:) بگذریم
کودکیه بلوری! ;-)
پاسخحذف