۱۳۹۱ مرداد ۲۲, یکشنبه

14- تساوی

کودکتر که بودم تصورم از سن حال حاضر خودم خیلی متفاوت تر بود ، قوی تر ، تواناتر ، راسخ تر و و و و ... ، تصور میکردم اون موقه پیروز بشم .

روزا گذشت و نزدیکتر شدم به اینجا ، سراب نبود ، واقعی بود ، به همه چیزایی که تصور میکردم رسیدم ولی ، ولی فرقش این بود که کوچکتر که بودم کوچکتر میدیدم ، راحتتر رد میشدم ، ضعیف تر میدیدم و امیدوار بودم ، شکست استوارتر میکنه اما نه همیشه ، نه دائم

دیگه ضربات بهم تاثیری ندارن ، منم دیگه استواری سابق رو ندارم  ، استواری کودکیم رو ، کودکیه کریستالی امیدوار

:)  بگذریم

۱ نظر: